جدول جو
جدول جو

معنی مرا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مرا کردن
ستیزه کردن، نزاع کردن، جدال کردن، ستیزه کردن
تصویری از مرا کردن
تصویر مرا کردن
فرهنگ فارسی عمید
مرا کردن
(مِ کَ دَ)
پیکار کردن. جدال کردن:
اوت کشت و اوت هم خواهد درودن بی گمان
هر که کارد بدرود پس چون کنی چندین مرا.
ناصرخسرو.
رجوع به مرا شود، برابری کردن:
بساکاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همی با مه مراکرد.
(چهارمقالۀ عروضی).
رجوع به مرا و مراء شود
لغت نامه دهخدا
مرا کردن
ستیزیدن در افتادن، برابری کردن پیکار کردن جدال کردن، کوس برابری زدن: بسا کاخا که محمودش بنا کرد که از رفعت همی با مه مرا کرد. (چهار مقاله) مراکز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ دَ مِنِ / نَ دَ)
چریدن. سبزه و گیاه از زمین با دندان بریدن و خوردن ستور در حال رفتن. علف خوردن چارپایان گیاه خوار در چراگاه. راه رفتن و گیاه کندن و خوردن ستوران در مراتع. ارتعاء. رتاع. سرح:
چرا همی نچمم تا کند چرا تن من
که نیز تا نچمم کار من نگیرد چم.
رودکی.
گل عارضی و لاله رخی ای رنگار من
در مرغزار آن گل و لاله چرا کنم.
مسعودسعد.
چون مشک چین تو داری ز آهوی چین مپرس
آهو بچین بهست که سنبل چرا کند.
خاقانی.
ذوق سخنهای من اصل شفای دل است
زانکه کنم نحل وار از گل معنی چرا.
سیف اسفرنگی.
نک بپرّانیده ای مرغ مرا
در چراگاه ستم کم کن چرا.
مولوی.
پهلوی تن ضعیف بود پشت دل قوی
صیدی که در ریاض ریاضت چرا کند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
پیش آوردن، فراز آوردن، پیش آوردن، دست دراز کردن دست، برگزیدن انتخاب کردن، برانگیختن تحریک کردن، بستن (در)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرا کردن
تصویر کرا کردن
ارزش داشتن، نفع داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرا کردن
تصویر مبرا کردن
پاک کحردن پاکنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
(شکار) ریسمان درگردن تازی انداختن (ناظم الاطباء) : اسد راز گردون مرس کرده چون سگ شهاب آورد از پی پاسبانی. (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مری کردن
تصویر مری کردن
جدال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تازه کردن، مصفا کردن: ابر سیاه باز مطراکند بهار هر گه که روی خویش بر اورد کند همی. (منوچهری)، احیا کردن: دبیرستان نهم (کنم) در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
عمل ستوری که در حال راه رفتن سبزه و گیاهان را از زمین با دندان می برد و می خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا کردن
تصویر فرا کردن
((فَ کَ دَ))
پیش آوردن، دست دراز کردن، برگزیدن، برانگیختن، بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرا کردن
تصویر کرا کردن
((کِ کَ دَ))
کرایه کردن، ارزیدن، اهمیت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
رعي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
Graze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
paître
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
چارہ کھانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
ঘাস খাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
kulisha majani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
घास चरना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
풀을 먹다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
草を食べる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
לאכול עשב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
pastar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
merumput
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
กินหญ้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
grazen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
pastar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
pascolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
paść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
пасти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
grasen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
пастись
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چرا کردن
تصویر چرا کردن
吃草
دیکشنری فارسی به چینی